با‌ آن که دل انگیزِ ارم‌‌ آن ورِ پل بود دلشادی ام‌ از‌ عطر تنِ غنچه‌ یِ گل بود پر می زدم از‌ وسوسه در عالم رویا ازعشق بهشتی‌که پر ازکوزه یِ مُل بود آزاد و رها منزل و مأوا بگرفتم درگوشه‌ی‌پرتی که‌نه‌زنجیر‌ ونه غُل بود نازک ‌بدنی ‌آمد و دادم دو سه ساغر از‌ کهنه شرابی که سراسر الِکُل بود در شور و شرِ ذهنیتم آن‌ همه شادی از زمزمه یِ نی‌ لبک و ساز و دهل بود آن دم که شدم منقلب از نامه ی اعمال در دست چپم برگه ای از دفتر کل بود در‌ باغ ‌ جنان ناوک مژگانِ پری ها انگیزِ ارم‌‌ منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

فلزیاب تهران 09102191330 daryaa WishTeh بارداری من پروژه های آماده میکس و مونتاژ فیلم و گرافیک وکالت چاپ و بسته بندی ترنم چوب پلاستیک